جدول جو
جدول جو

معنی رسن تاختن - جستجوی لغت در جدول جو

رسن تاختن
(تَ عُ کَ دَ)
رسن افکندن. (از آنندراج). ریسمان انداختن:
گه این را گه آن را رسن ساختی
خطر بین کز انسان رسن تاختی.
(از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(تَ قَبْ بُ کَ دَ)
رسن تابیدن، مساحی کردن. اندازه گرفتن. (یادداشت مؤلف). پیمودن. (از آنندراج) :
به چاه سیصد باز اندرم من از غم او
عطای میر رسن ساختم ز سیصد باز.
شاکر بخاری.
چونان که گر خواهی در بادیه
سازی ازو ژرف چهی را رسن.
فرخی.
بدینگونه مساح منزل شناس
ز ساحل به ساحل گرفتی قیاس
گه این را گه آن را رسن ساختی
خطر بین کز انسان رسن تاختی.
(از آنندراج).
و رجوع به مادۀ رسن تاختن شود
لغت نامه دهخدا
(تَ عُ وَ دَ)
رسن تابیدن. ریسمان تافتن. (از آنندراج). تعویه. (منتهی الارب). عیل. (تاج المصادر بیهقی). مسد. (دهار) (منتهی الارب) :
ز گور تا لب دوزخ بتافتم رسنی
زبهر بستن بار گناه بسیارم.
سوزنی.
، کنایه از فکر بر اصل کردن برای هلاک یا تخریب کسی. (آنندراج) :
خصمت آمد به ته دار ز رفعت طلبی
پدر چرخ برایش چه نکو تافت رسن.
ظهوری ترشیزی (از آنندراج).
اترار، سخت تافتن رسن را. عبل، رسن را تافتن. (منتهی الارب). مسد، رسن نیک بتافتن. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(مَ سَ)
بیرون تاختن. به خارج بردن بسرعت:
ز پیش همایش برون تاختند
به آب فرات اندر انداختند.
فردوسی.
سخنها ز هر گونه برساختند
هیونی تگاوربرون تاختند.
فردوسی.
ز گردان خاور سواری چو ابر
برون تاخت با خود و با خشت و گبر.
اسدی.
نشان از خانه چوبین برون تاخت
که چوبین خانه از دشمن بپرداخت.
نظامی.
ای بسا خانه تقوی که رسیده ست بآب
تا ز منزل عرق آلود برون تاخته ای.
صائب
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ تَ)
اسب تاختن. اسب دواندن. اسب دوانیدن. اسب به تک داشتن:
به شیرین گفت هین تا رخش تازیم
بر این پهنه زمانی گوی بازیم.
نظامی.
بی مهره و دیده حقه بازیم
بی پای و رکیب رخش تازیم.
نظامی.
چو رخش کینه بتازی به روزگار نبرد
که گرد تحت ثری بر سپهر بنشانی.
عرفی شیرازی
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
جنگ کردن. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
چو دید او گرفت آرزو ساختن
که من با تو آیم به کین تاختن.
اسدی (از یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اسپ تاختن
تصویر اسپ تاختن
اسب را به شتاب حرکت دادن راندن اسب با تندی و شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسب تاختن
تصویر اسب تاختن
اسب را به شتاب حرکت دادن راندن اسب با تندی و شتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برون تاختن
تصویر برون تاختن
بسرعت بخارج بردن
فرهنگ لغت هوشیار